بعضی ها چهره شان خیلی معمولیست
امّـــــــــــا......
آنچه در قسمت چپ سینه شان می تپد دل نیست،
اقیــــانــــوس محبّـــت است.
بعضیها تُنِ صدایشان خیلی معمولیست ،
امّــــــــــا .....
سخن که میگویند، در جادوی کلامشان غرق میشوی
بعضیها قد و قامتشان معمولیست
امّــــــــــا.....
حضورشان تپش قلب می آورد
بعضیها خیلی معمولی هستند
امّـــــــــا ....
همین معمولی بودنشان ، است که در کنارشان به ارامش میرسی
فقط آرامش مهم است.
ثروت،شهرت،زیبایی و جمال...
همه عادی میشوند
با تمام غــــرور دختـــــرانه ام مینویسم:
گاهی دلـــــم برای صدای مردانـــــه ات،
"خانومـــــــم" گفتـــــن هایت
تنگــــــ میشود...
#واقعیت #واقعیت
یه روز تو پارک نشسته بودم داشتم تو گوشی لاینمو چک میکردم
یه پسر ۷، ۸ ساله امد گفت عمو یه ادامس
میخری
گفتم همرام پول کمه ولی میخای بشین کنارم الان دوستم میاد میخرم
گفت باشه نشست
بعد مدتی گفت :عمو داری چیکار میکنی
گفتم تو فضای مجازی میگردم
گفت اون دیگه چیه عمو
خواستم جوابی بدم که قابل درک یه بچه ی ۸،۷ ساله شه
گفتم عمو فضای مجازی جایه که نمیتونی چیزی لمس کنی ولی تمام رویاهاتو اونجا میسازی
گفت عمو فضای مجازیو دوس دارم منم زیاد میرم
گفتم مگه اینترنت داری
گفت نه عمو
بابام زندانه نمیتونم لمسش کنم ولی دوسش دارم
مامانم صبح ساعت 6 میره سره کار شب ساعت 10 میاد که من میخابم نمیتونم ببینمش ولی دوسش دارم
وقتی داداشی گریه میکنه نون میریزیم تو اب فک میکنیم سوپه
تاحالا سوپ نخوردم ولی دوسش دارم
صب خواهرم میره بیرون چون پول نداریم میگن تن فروشی میکنه ولی نمیفهمم وقتی میاد خونه تنش سر جاشه
من دوس دارم درس بخونم دکتر بشم ولی نمیتونم مدرسه برم باید کار کنم
مگه این دنیای مجازی نیست عمو
اشکامو پاک کردم
نتونستم چیزی بگم
فقط گفتم اره عمو دنیای تو مجازی تر از دنیای منه...
✘ plz share✘
✘Cp azad✘
مادر از پدر خواس تا روشن فکر شود
دختر به دانشگاهی در شهر دیگر رفت
و بی عصمت بازگشت
پدر از مادر خواس تا روشن فکر شود
و تنها به سفرهای خارج از کشور رفت
و هیچوقت باز نگشت
خواهر از برادر خواست روشن فکر شود
و راحت به رابطه های بی بنیاد خود ادامه داد
زن همسایه خود را به روشن فکری زد
و با پسری که جای فرزندش بود رابطه ای نا مشروع
برقرار کرد
داماد از عروسش خواست تا روشن فکر شود
و قبل از عروسی جنینی سقط شد
استاد از شاگرد خواست روشن فکر شود
و تنی برای نمره ای فروخته شد
صاحب خانه ای از مستاجرش خواست روشن فکر شود
و صیغه ای ساعتی جاری شد
دکتر از مریضش خواست تا روشن فکر شود
و کلیه ای دیالیزی به ازای همبستری درمان شد
صاحب کار از کارمندش خواست روشن فکر شود
و بساط عیش و نوشی به ازای یک ماه مرخصی با
حقوق بر پا شد
پسری از دختری و دختری از پسری خواست تا روشن فکر شود
و بی عدالتی ها بی جواب ماند
حالا ما مانده ایم با چشم هایی کور شده
از این همه روشنایی که خوب تکیه گاهی
شده برای یک مشت کثافت کاری
✘ plz share✘
✘Cp azad✘
مادر از پدر خواس تا روشن فکر شود
دختر به دانشگاهی در شهر دیگر رفت
و بی عصمت بازگشت
پدر از مادر خواس تا روشن فکر شود
و تنها به سفرهای خارج از کشور رفت
و هیچوقت باز نگشت
خواهر از برادر خواست روشن فکر شود
و راحت به رابطه های بی بنیاد خود ادامه داد
زن همسایه خود را به روشن فکری زد
و با پسری که جای فرزندش بود رابطه ای نا مشروع
برقرار کرد
داماد از عروسش خواست تا روشن فکر شود
و قبل از عروسی جنینی سقط شد
استاد از شاگرد خواست روشن فکر شود
و تنی برای نمره ای فروخته شد
صاحب خانه ای از مستاجرش خواست روشن فکر شود
و صیغه ای ساعتی جاری شد
دکتر از مریضش خواست تا روشن فکر شود
و کلیه ای دیالیزی به ازای همبستری درمان شد
صاحب کار از کارمندش خواست روشن فکر شود
و بساط عیش و نوشی به ازای یک ماه مرخصی با
حقوق بر پا شد
پسری از دختری و دختری از پسری خواست تا روشن فکر شود
و بی عدالتی ها بی جواب ماند
حالا ما مانده ایم با چشم هایی کور شده
از این همه روشنایی که خوب تکیه گاهی
شده برای یک مشت کثافت کاری