کیا یادشونه؟؟؟؟؟
بگو دوچرخه...سیبیل بابات میچرخه
بگو فرانسه...بابات قد آدامسه
بگو خاک انداز...خودتو جلو بیانداز
بگو متکا...بخور از این کتکا
بگو بادبزن...بروسرکوچه داد بزن
بگو پنیر...برو یه گوشه بمیر
بگو شامپو...بیا بغلم گامبو
بگو سه هفتا بیس و یکی...خاک تو سر تو یکی
بگو چاقو...برو بچه دماغو
بگو اشرف...دلم برات قش رف
بگو داوود...لای دهنت وا موند
بگو آدامس...بپر تو آمبولانس
بگو فیتیله...فردا تعطیله
بگو بشکه...سیبیل بابات خشکه
بگو پشتی...چرا منو کشتی
بگو مرسی...بچه خرسی
بگو گلابی...رییس مسترابی
بگو دمپایی...برو بغل زندایی
بگو صابون...لیز بخور برو تو خیابون
بگو عدسی ...فردا مرخصی
بگو لوبیا...فردا زود بیا
بگو 7...سرت کلاه رف
بگو 2...بقیش بدو
بگو جاسیگاری...فردا میری خواستگاری
بگوگاری...شتلق(یه سیلی زدم یادگاری)
بگو1...بترک
بگو مسخره...اسم بابات اصغره
بگو هلو...بپر تو گلو
بگو کشتی...بیا بغلم مشتی
بگو راس میگی...کاست و بیار ماست بگیر
بگو حقته ...فردا شب عقدته
بگو کشتی...من خوشگلم تو زشتی
من دیگه مغزم نمیکشه کسی یادشه بگه...
گاهی بایدنبخشید کسی راکه بارها اورا بخشیدی ونفهمید...
تا این بار درآرزوی بخشش تو باشد.
گاهی نبایدصبرکرد باید رها کردو رفت تا بدانند که اگر ماندی،رفتن رابلد بوده ایی...
گاهی برسر کارهایی که برای دیگر
ان انجام میدهی بایدمنت گذاشت تا ارزشش رابدانند...
گاهی باید بد بود برای کسی که فرق خوب بودنت را نمیداند...
وگاهی باید به آدمها از دست دادن را متذکر شد...
آدمها همیشه نمی مانند یکجا در را باز می کنند وبرای همیشه می روند....
می روند...
می روند...
ﯾﻪ ﺳﮓ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭﯼ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﻪ:
ﺍﯾﻦ ﺁﺩﻡ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻏﺬﺍ ﻣﯿﺪﻩ
ﺩﻭﺳﻢ ﺩﺍﺭﻩ
ﻧﺎﺯﻡ ﻣﯿﮑﻨﻪ
ﭘﺲ ﺣﺘﻤﺎ ﺧﺪﺍﺳﺖ!
ﺍﻣﺎ ﯾﻪ ﮔﺮﺑﻪ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭﯼ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﻪ:
ﺍﯾﻦ ﺁﺩﻡ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻏﺬﺍ ﻣﯿﺪﻩ
ﺩﻭﺳﻢ ﺩﺍﺭﻩ
ﻧﺎﺯﻡ ﻣﯿﮑﻨﻪ
ﭘﺲ ﺣﺘﻤﺎ ﻣﻦ ﺧﺪﺍﻡ !
ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﯿﮕـــﻦ: ﮔــــــــﺮﺑﻪ ﺻـــــﻔﺘﯽ !!
ﺣﮑــــــــﺎﯾـــــــــﺖ ﺑـــﻌﻀــی هایی ک گاهی گیر خیلی هامون میاد!
"حسین پناهی"
کاش میشد برای ساعتی مُرد,
آنوقت است که میفهمی چه کسی از نبودنت دق میکند و چه کسی ذوق...
دلم ساعتی مردن میخواهد...
"احمد شاملو "
لازم نیست یکدیگر را"تحمل"کنیم، کافیست همدیگر را"قضاوت"نکنیم.
لازم نیست برای"شادکردن"یکدیگر تلاش کنیم، کافیست بهم"آزار"نرسانیم.
لازم نیست دیگران رااصلاح"کنیم، کافیست به"عیوب"خود بنگریم.
حتی لازم نیست یکدیگر را"دوست"داشته باشیم، فقط کافیست"دشمن"هم نباشیم.
آری، در کنار هم شاد بودن و با آرامش زیستن، سخت ساده است!!!
دیالوگ ماندگار فیلم پل چوبی:
صبوحی(مهران مدیری): میدونی لمس کردن بدن شیر چه حسی داشت؟
امیر (بهرام رادان): نه !!!
صبوحی: فهمیدم که قدرت شیر توی عضلاتش نیست...توی وجودشه...
وقتی میخواد چیزی رو بدست بیاره, با تمام وجود بلند میشه, با تمام وجود دنبالش میکنه , و با تمام وجود بدستش میاره...
رویاتو بدست بیار..
زنـــدگی می کنم...
بــرای رویاهایی که منــتظر واقعی شدن به دست من هستند.
من فــــرصتی برای بودن دارم...
پـــــس ساکت نمی نشیـــنم !
میگذارم همه بدانند که من با تمــام تواناییها و کاستیها
شاهـــکار زندگی خودم هستم .
کافـــی است لحظات گذشته را رهـــا کنم...
و بــــرای ثانیه های آینده زندگـــی کنم !
چـــون رویاهایم آنجاست...
و من، فقــط یک بار فــرصت زندگی کردن دارم..یا علی